ویژه نامه شهادت حضرت فاطمه (س) :: *مشکات*کانون قرآن و عترت
کدستان
صفحه اصلیدرباره کانونثبت نامدل نوشتهتماس با ما
کدستان
پل ارتباطی
برای ارتباط با ما میتواند از طریق ایمیل و سامانه پیام کوتاه اقدام نمایید
Meshkat.abru@gmail.com
10004414029466
با تشکر
 X با سلام
به سایت کانون قرآن و عترت خوش آمدید
برای استفاده از تمام امکانات سایت و نمایش بهتر از مرورگر گوگل کروم و فایرفاکس استفاده کنید
برای بهبود هرچه بیشتر مطالب و کارایی بهتر سایت، ما را از نظارات خود مطلع سازید
نظرات شما موجب دلگرمی ما خواهد بود
از حسن انتخاب شما ممنونیم

*مشکات*کانون قرآن و عترت

کانون قرآن و عترت دانشگاه آیت الله بروجردی(ره)

کانون قرآن و عترت دانشگاه آیت الله بروجردی(ره)

هرچه میخواهد دل تنگت بگو

آیه روز

شرح احادیث

نواها

آخرین نظرات

معرفی لینک های مفید

طبقه بندی موضوعی

سال 93

حدیث روز

سایت مراجع معظم تقلید

ختم قرآن گروهی

اوقات شرعی

عضویت در کانون

  • ۰
  • ۰

حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود
خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه
گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود

***

درباره ی شهادت حضرت زهرا(س)

اهمیت شهادت:

همه چیز فاطمه (س) درس است، حتى مرگ و شیوه مردن او، او از مرگش بعنوان عاملى جهت رشد اسلام استفاده کرد و آن را حربه‏ اى قرار داد تا دشمن نتواند عوام فریبى کند. و از این دید واقعاً باید گفت آن مردنى خوبست که چون مردن فاطمه (س) باشد.

او شهیده اسلام است، بانویى است که در راه اثبات حق و دفاع از حق به شهادت رسید. این مسأله مهمى است که اگر مسأله دین و خدا نبود، و اگر مسأله دفاع از مقام ولایت و حقانیت على (ع) نبود او را با صدمه در به پهلو چه کار؟ او براى هدف اسلامى خود تلاش کرد و جان داد .

مرگ فاطمه (س) مسأله مهمى براى تاریخ حیات اسلام بحساب می آید، وسیله افشاگرى عظیمى براى معرفى دشمن و آزمایش فوق‏ العاده براى اتخاذ مواضع درباره حقایق بود. فوت او دشمن و دوست را نیکو معرفى کرد و اعتراض فاطمه (س) را نسبت به دیگران نشان داد .

عوامل شهادتش:

او فردى بیمار و نحیف نبود که زود از دنیا برود، و سن زیادى هم نداشت که بگوییم بر اثر پیرى و سکته و مسائل زیستى مربوط به آن از دنیا رفته باشد. پس از فوت رسول خدا (ص) شرایط و دشوارى ‏هایى براى او پدید آمد که زمینه را براى مرگ پیشتر او فراهم ساختند. اهم آنها

1- شرایط روانى:

وضع و شرایطى که از پس از مرگ پدر براى او فراهم آورده‏ اند او را متأثر و مکدر ساخته بود. او پس از مرگ پدر مردم را دید که وصایاى رسول خدا (ص) را از یاد بردند، حق على (ع) را که حق اسلام بود غصب کردند توطئه‏ ها و نفاق‏ ها جان گرفتند و صدایى هم از مردم برنیامد.

با این روندى که در پیش بود فاطمه (س) احساس کرد که توطئه‏ ها جان می گیرند و در فاصله‏ اى اندک زحمات رسول خدا (ص) را بر باد می ‏دهند، و چون شهداى را ناحق در مسیر فنا و اضمحلال است. در این گذشت بار مظلومیت شوهر هم بر این بار افزوده شده و فراق پدر هم که براى او دردى جانکاه بود.

این نکته ‏او رارنج می داد که می دید نه براى کمک به مستمندان بلکه تنها براى ورشکست کردن او و خاندانش و نیز براى پراکنده کردن مردم از دور و بر خاندانش فدک را از او گرفتند و حق او را پامال کردند. مخصوصاًکه‏ دشمن ‏بر درخانه‏ ش‏ان آتش‏ افروخت.

2- صدمه بدنى:

و این مسأله‏ اى است که بسیارى از بزرگان اهل سنت می خواهند بر آن سرپوش نهند در حالیکه واقعیت خلاف آن است. صلاح الدین صفدى شافعى گوید: ان عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعة حتى القت المحسن من بطنها عمر ضربه‏اى بر شکم فاطمه (س) وارد آورد در روز بیعت (روز سقیفه) تا محسن از شکم او سقط کرد. صاحب لسان المیزان به نقل از ابن حجر عسقلانى گوید ان عمر رفس فاطمه حتى اسقطت بمحسن عمر بر فاطمه (س) فشار و لطمه‏اى وارد آورد تا محسن او سقط شد.

روایات شیعه هم در این زمینه بسیارند از جمله مجلسى بحث از ضربات قنفذ بر پیکر فاطمه (س) دارد که زمینه را براى رنجورى و بسترى شدن او فراهم کرد. صاحب تلخیص الشافعى هم همین مسأله را دارد و از جنین 6 ماهه‏اش حرف می زند که رسول خدا (ص) او را محسن نامیده بود و حتى صاحب بحار گوید على (ع) آمد و پارچه‏ اى بر سر همسر زجر کشیداش انداخت و...

بیمارى او شدید شد تا حدى که دیگر نتوانست درست برخیزد وبنشیند. خاطر ناشاد او هم احتمال درمان را کمتر کرد و اوقاتش به سختى و با دشوارى می گذشت، اغلب اوقات با رنجورى ،گریه و پژمردگى.

آمادگى براى مرگ:

شرایطى که براى او پدید آمده بود زمینه را براى مرگ او فراهم کرده بود و این مسأله ‏اى بود که او انتظارش را می کشید. اما اینکه فاطمه (س) براى تسریع در مرگ خود دعا کند و یا زودتر مردن خود را از خدا بخواهد به نظر بعید می رسد. زیرا با مبانى اعتقادى، چندان سازگارى ندارد .

آرى در مواردى ممکن است زندگى به گونه‏اى باشد که دیگر ارزش زنده ماندن را نداشته باشد. امیرالمؤمنین (ع) خود در رابطه با ستمى که به ناحق درباره دخترکى یهودى واقع شده بود فرمود: اگر در این شرایط مردى از این فاجعه رغبت مرگ کند بر او ملامتى نیست.

و یا حسین بن على (ع)، مؤمنان را در لقاى خداى خود محق می داند و آن زمانى که مردم به حق عمل نکنند و از نسبت به معروف روى گردان باشند...

تقاضاى فاطمه (س) از خدا براى تسریع مرگ و یا رغبت او به مردن اگر درست باشد از این نوع سخنان است البته فاطمه (س) از کسانى نیست که درباره نفس مرگ احساس کراهتى داشته باشد. او هم مرگ راچون پلى می داند و بدن راچون جسدى براى انتقال از این سراى به سراى دیگر. ضمن اینکه رسول خدا (ص) هم در حین وفات او را مژده داد نخستین کسى است که به اوملحق می شود.

بدین سان فاطمه (س) درمانده اسیرى نیست که براى خلاصى خود تقاضاى مرگ کند و یا از زحمت زندگى به زجر افتاده، از همسرش نارضایى داشته و خواستار آن باشد. اگر هم در جایى تقاضاى مرگ دارد از همان نوع است .

اخبار مرگ خود: 

او داراى بصیرت است و تقواى او چراغ راه اوست و با این چراغ می تواند آینده‏اش را ببیند و اخبار کند. روزى خبر مرگش را به على (ع) گفت. على (ع) پرسید: از کجا می گویى؟ گفت: ساعتى بخواب رفتم، حبیبم رسول خدا (ص) را در خواب دیدم. به هنگامى که مرا دید گفت: دخترم، زود به سویم بشتاب زیرا که مشتاق دیدار توام. - گفتم: بخدا قسم شوقم به دیدار تو بیشتر است. - فرمود: تو امشب نزد منى. - و او راست گفته و وفاى به عهد دارد.

روایات در این زمینه متعدد و از نظر محتوا مختلف است. ولى در کل همه آنها یک مسأله را اعلام می دارند. و آن مسأله اخبار از مرگ است. از جمله سخنى است که در روضة الواعظین آمده که فرمود اى پسر عم دل تمناى مرگ، دارد. وساعتى بعد باید به پدرم ملحق گردم.

وصیتهای او:

فاطمه (س) روى به على (ع) کرد و گفت وصیتهایی است که من مدتها آن را در دل نهفته داشتم ، على (ع) فرمود: اى دختر پیامبر خدا آنچه دوست دارى وصیت کن و آنگاه در بالاى سرش نشست، اطاق را از اغیار خالى کرد.

فاطمه (س) گفت: اى پسر عم در دوران ازدواج هرگز مرا دروغگو و خائن نیافتى و از آغاز زندگى مشترک و معاشرتم با تو جز طریق وفا و صفا نپیمودم. على (ع) فرمود: پناه بر خدا راست می گویى، به خدا سوگند تو داناترو نیکوتر و پرهیزکارتر از آن بودى تو گرامی تر از هر کس بود من نیز در مخالفت با توبیخ تو بیمناک بودم. فقدان و وجدایى تو بر من سنگین است چون چاره‏اى جز تسلیم ندارم آن را تحمل می کنم به خدا قسم مصیبت رسول خدا (ص) بر من تجدید شد...

آنگاه ساعتى با هم گریستند على (ع) سر فاطمه (س) را به سینه‏ اش چسبانید و فرمود: فاطمه جان، هر وصیتى که دارى بکن و من در اجراى وصیت تو کوشایم و کار تو را بر خود مقدم می دارم فاطمه (س) را دعا کرد و وصیت نمود پس از او با امامه ازدواج کند که به فرزندان او مأنوس ‏ترند.

وصیت کرد که نعش او را در تابوت خاص که طرح آن را داده بود قرار دهد - احدى از آنها که بر او ستم کرده‏ اند در سر جنازه‏اش حاضر نشوند و بر او نمازنگذارند... آنگاه فرمود: مرا شب غسل ده، شب کفن کن وشب دفن کن.

در سخنى آمده است که درباره فرزندان سفارش کرد: على جان فرزندانم یتیم می ‏شوند - با آنها مدارا کن و از آنها دلجویى فرما و نمونه این گونه مباحث بسیار و از نظر محتوا با مختصر تفاوتى در کتب روایى موجود است .

دفن فاطمه (س):

مردم در کنار خانه فاطمه (س) منتظر جنازه بودند ، ابوذر به آنان اعلام کرد که حرکت جنازه به تأخیر افتاد. مردم پراکنده شدند و ابوبکر خبر نیافت تا بر جنازه‏اش حاضر شود . در تشیع او عمار، مقداد، عقیل، زبیر، سلمان، ابوذر، حذیفه و... بودند. و فاطمه (س) را در تاریکى شب و در سکوت دفن کردند. 

در دفنش غوغایى برخاست، همه می گریستند، على (ع) فرمود فاطمه جان راحت شدى، سلام ما را به پدرت برسان...، در حین دفن خواست، فاطمه (س) را داخل قبر کند، خطاب به رسول خدا (ص)فرمود: سلام من و دخترت را که بر تو مهمان می شود بپذیر که چه زود به تو ملحق شد...و دیعه ‏اى که در نزد من داشتى برگردانده شد، و گرویى و امانت تو پس داده شد...

اندوهم پایان ندارد، شبم هرگز صبح شدنى نیست... تا روزى که مرگم فرا رسد و در کنار تو قرار گیرم... على (ع) از دفن فارغ شد، برخاست که برود، اما احساس کرد توان قلبى آن را ندارد که ‏اى واى من خود فاطمه (س) را بدست خویش به خاک سپردم؟ یکباره دچار اندوه شد و به کمک دو رکعت نماز خود را آرامش و سکون بخشید.

اما قبرش:

اینکه قبر او در کجاست نظرات مختلفى در این زمینه وجود دارد، حق این است که فاطمه (س) خود خواسته بود که قبرش مخفى باشد تا سندى براى اعتراض او در عرصه جهان باقى بماند. اما مجلسى و صدوق قبر او را در خانه‏ اش می دانند و آن را صحیح‏ ترین خبر می ‏شناسند.

بسیارى ازاهل سنت باستناد این سخن پیامبر که فرمود بین قبر و منبرم باغى از باغهاى بهشت است

می گویند: قبر او در همان محل است. گروهى قبر او را در بقیع می دانند و ابن جوزى آن را در کنار خانه عقیل... و حق این است که به هیچ کدام از آنها نمی توان اعتماد کرد، آنچه که عرضه می شود در حد یک استحسان عقلى است .

نویسنده : مژگان مهری

نظرات (۲)

سلام. خواهشن متن شعر رو عوض کنید...
یعنی امام حسن یا امام علی نمیتونستن گردن اون ملعون رو بشکونن.!!!
با تشکر
فاطمیه فصل غیرت ماست...
ایام سوگواری حضرت زهرا(س)تسلیت باد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی